سیره سیاسی امام سجاد ع در سه مقطع تاریخی( پر گشودن "ققنوس" از خاکستر کربلا )
موسسه فرهنگی انقلاب اسلامی _ مشهد_ ۱۳۹۷
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام خدمت برادران و خواهران عزیز. در محضر امام علیبنالحسین امام سجاد(ع) هستیم. مأموریت تاریخی امام سجاد(ع) از جهاتی بین همه اهل بیت(ع) بینظیر بود. نه سابقه داشت نه لاحقه. هیچ یک از اهل بیت(ع) در موقعیت امام سجاد(ع) قرار نگرفتند. رژیم جلادی که حاضر بشود حسینبنعلی که همه مذاهب اسلامی شأن ایشان را پیش پیامبر(ع) میدانند اینطور روز روشن سر او را گوش تا گوش بِبُرند و بر نیزه کند، شهر به شهر با افتخار بگرداند و با شلاق و تازیانه در سر و صورت اهل بیت پیامبر(ص)، زنان و کودکان بزند و بعد خلیفه مسلمین اینطور جلسات و اهانت به سر اباعبدالله و این که شعر بخواند و بگوید نه خبری بود و نه وحی بود، همهاش چرند و دروغ است ما انتقام بدر را گرفتیم و... خب اینها نشان میدهد که امام سجاد(ع) در چه موقعتی است. و ایشان از وسط قتلگاه برگشته، اگر امام حسین(ع) یک بار در قتلگاه شهید شدند امام سجاد(ع) صد بار در کربلا و پس از کربلا شهید شد. اولین تجربه بزرگ سیاسی نظامی ایشان، تجربه کربلاست و اسارت پس از آن، و به اصطلاح کسی که توانست با دست خالی ورق قدرت را برگرداند. به قول امروزیها گفتمان جهان را تغییر داد. یک نفر با دست خالی در برابر بزرگترین شاهنشاهی جهان که شاهنشاه عرب و امپراطوری عرب بود به اسلام، قدرت دیکتاتوری قبیلهای و نفاق. این کار، کار امام سجاد(ع) است. اینقدر حادثه عاشورا سنگین و غیر عادی است و هیچ کس توقع نداشت و باور نمیکرد این کار بشود چون خیلیها هم بودند که قبل از کربلا ملحق نشدند توی ذهنشان این بود که یک سازشی صورت میگیرد. مگر میشود حسین تا ته خط برود و آنها هم بکشند؟ یا تجاهل میکردند یا واقعاً بعضیها فکر نمیکردند که اینطور بشود چون مواردی داریم که بعضیها گفتند ما باور نمیکردیم یک اتفاق بیفتد، فکر کردیم تا یک جایی میروند و بالاخره مصالحه میشود! ولی وقتی این اتفاق واقع شد و خبر منتشر شد که حکومت حاضر است تا این حد پیش برود و دیگر هیچ خط قرمزی ندارد و هیچ امر مقدسی نیست و به فکر آبروی خودش هم نیست و شمشیر نفاق مثل شمشیر کفر علنی و عریان بیرون آمده است اختناق شدید بعد از عاشورا، خفقان بینظیری که بعد از قضایای کربلا حاکم شد. خیلیها بریدند، ترسیدند، مأیوس شدند، وا دادند، با دستگاه همکاری کردند ولو قبول نداشتند. مرکز اهل بیت(ع) در حجاز مدینه بود و در عراق کوفه. و این دو شهر مرکز اصلی سرکوب بودند. یعنی چنان این دو شهر نظام سرکوب پلیسی و اطلاعاتی امنیتی و نظامی حاکم شده بود که حتی شیعیان سابقهدار هم تشیّع خودشان را کمکم مخفی و انکار میکردند. رابطهها تقریباً از هم گسست. ارتباطات تشکیلاتی که از قبل بود یکی یکی سرکوب شد ولی هنوز خفقان به درجه صد نرسیده بود که دو – سه تا از پسلرزههای کربلا شروع شد، سه – چهارتا قیام مسلّحانه علیه حاکمیت که اینها پسلرزههای کربلا و عاشوراست که کسانی که در آن نهضت به هر دلیلی نخواستند یا نتوانستند در کربلا شرکت کنند هم به عنوان توبه و اصلاح خودشان و جبران خطایشان و هم به عنوان انتقام سیدالشهداء، و هم این که ما نمیدانستیم اینطوری میشود و... به شکلهای مختلف دو – سهتا قیام مسلحانه بزرگ شروع میشود که در همه اینها به نحوی ارتباط با خونهایی که در کربلا ریخت محسوس است و اینها یک مقداری جوّ رعب را میشکست منتها چون خود اینها هم به شدت سرکوب شدند و تقریباً هرکس در این سه – چهارتا قیام آمد شهید شد یا اسیر شد و زیر شکنجه کشته شد بعد از آن که آنها هم سرکوب شد یعنی قضیه حرّه، قضیه توابین، قضیه مختار، هر کدام از اینها به یک شکلی توسط بنیامیه سرکوب شد، حتی قضیه زبیریها و عبداللهبنزبیر، که زبیریها مختار را کشتند آنها هم خودشان سرکوب شدند و مکه، خانه خدا به آتش بسته شد. رفتند مدینه و قتل عام کردند و تجاوز به ناموس مسلمین کردند کاری که دقیقاً کفار میکنند. بعد از آن بود که اینقدر ترس و دیکتاتوری حاکم شد که به تعبیر امام صادق(ع) فرمودند که اصلاً همه بریدند. - حالا که ایشان بعداً آمدند – فرمودند همه از جدّم امام سجاد میترسیدند و فرار میکردند. دور و بر ایشان کسی نمیآمد. «ارتد الناس» مردم بریدند و مسیر را برگشتند «الا» سه نفر، به یک اعتبار پنج نفر و به یک اعتبار ده نفر. قطعاً از ده نفر بیشتر نبودند که به طور کامل از امام سجاد تبعیت بکنند. بقیه همه یا ترسیدند یا سازش کردند یا کلاً فرار کردند و خیلیها سیاست را کنار گذاشتند. بعد از این که این 3 – 4تا نهضت هم، همه سرکوب شد و آنها همه کشته و شهید شدند تسویه بسیار بیسابقهای خانه به خانه، کوچه به کوچه، شهر به شهر اتفاق افتاد دیگر وضعیت طوری شد که امام سجاد(ع) میفرمودند ما در کل مدینه و مکه و حجاز، ما نمیتوانستیم حتی 20 نفر را اسم ببریم که بگوییم اینها با همه ایمانشان کنار ما هستند و نمیترسند! شاید 20 نفر هم نبودند. «ما بمکّه و المدینه و عشرون رجلاً احبنا» 20 نفر را هم بگوییم که اینها واقعاً عاشق ما هستند و حاضرند تا آخرش بایستند دیگر 20 نفر هم در مکه و مدینه هم نمانده بودند. یک چنین فضایی حاکم شده که البته باید گفت به احتمال قوی، این وضعیت بلافاصله بعد از کربلا نبوده، بعد از این بود که آن دو – سهتا قیام دیگر هم شد آن پسلرزههای کربلا سرکوب شد بعد از آن دیگر وضع اینطوری شد. چون قبل از آن هنوز بودند و هم ارتباطات تشکیلاتی تا حدودی بود و هم ارتباطات عقیدتی، نفر به نفر، قبیله به قبیله هنوز گاهی باقی بود و اگر آن نبود آن دو – سهتا قیام مسلحانه اتفاق نمیافتاد. آنها هنوز کم و بیش بود ولی بعد از آن که آنها سرکوب شد و آن سه چهارتا نهضت به کلی سرکوب شد و همه آنهایی که اهل مبارزه وجهاد بودند و آن خواص یا با ارتباط با امام سجاد(ع) یا ارتباط مخقی، چون ارتباطشان مخفی بود علنی نبود، یا بدون ارتباط. حتی کسانی اسلحه میگرفتند و علیه حکومت میجنگیدند شیعه اهل بیت هم بودند ولی تابع امام سجاد هم نبودند این که مثلاً بپرسند آقا چه باید بکنیم؟ این هم نبود. ولی شیعه بودند و قیام کردند.
بعد از این است که جمعیت اینطوری میشود یعنی 10- 20 نفر اسم ببرید که اینها جرأت کنند طرف ما بیایند و علنی بگویند ما اینها را قبول داریم. از 10- 20 نفر دیگه بیشتر نبودود. اینطور خفقان بود.
حالا شما ببینید امام صادق(ع) میفرماید بعدها تا چند سال بعد طوری شد که «ثمّ اِنّ الناس لحقوا و کثروا» بعد طوری شد که مردم دوباره به ما کمکم ملحق شدند و جمعیت ما زیاد شد. چه کسی این کار را کرد؟ چه کسی آن فضا را به این فضا تبدیل کرد؟ امام سجاد(ع). دشمن هم شمشیر آخته بالای سر ایشان گرفته و منتظر یک نیمچه بهانه است! اینقدر ایشان قوی و حساب شده و پخته عمل میکند هیچ بهانهای به دست اینهایی که از ریختن خون حسین ابا نداشتند هیچ بهانهای به اینها نمیدهد. حتی در قیامی که در مدینه اتفاق میافتد که پشت بخشی از آن هم شیعه است ولی باز امام سجاد(ع) چون میداند تهش چه میشود و میداند که همه اینها کشته می شوند و نهضت شکست میخورد ایشان فاصلهاش را با آنها حفظ میکند و همین هوشیاری است که وقتی آنها شکست میخورند و کشته میشوند اینها هرچی میگردند یک ارتباط امام سجاد و اینها پیدا کنند پیدا نمیکنند و به این جمعبندی میرسند یعنی امام دستگاه اطلاعاتی اینها را فریب میدهد که این بنده خدا دیگر ول کرده! آن زهر چشمی که توی کربلا از اینها گرفتیم این دیگر رفته یک گوشهای مشغول نماز و عبادت است در حالی این که پشت پرده، در یک پروژهای باید گفت زیرزمینی هم باید گفت نهشتهای مسلّحانه بعضی از اینها را حمایت میکند. مثلاً از امام سجاد(ع) هم به نفع مختار و هم علیه مختار چیزی نقل شده است. که به احمال قوی اینطور است آن چه که به نفع است در جلسات خصوصی بوده که حتی بعد از شهادت مختار، نقل شده که او را دعا کردند و آن چیزی که علنی علیه او گفتند برای این بوده که دستگاه سرویس اطلاعاتی، ساواک حکومت در پرونده داشته باشد که نه، این با اون بوده است. البته اینجا تحلیلهای مختلف هم ممکن است باشد. ولی اجمالاً این رعب شدید بعد از کربلا که هنوز اثر صددرصدی ندارد یعنی شما هنور در کوفه وقتی اسرا را میآورند شما میبینید که از داخل حکومت کسانی با حکومت درگیر میشوند و اعتراض میکنند حتی افراد نفوذی دارند شیعیانی که در سرویس اطلاعاتی حکومت نفوذ کردند که در کوفه بودند و نتوانستند کربلا بیایند در محاصره گیر افتاده بودند و بعد به نحو پیچیدهای توانسته بودند تا ردههای خاص حکومتی و امنیتی ابنزیاد نفوذ کنند که حالا آن چندتا حدیثی که در اینجا در متن هم نقل شده، من عرض میکنم، یکیاش همین است که میگوید از جمله وقتی که اینها در خرابههای کوفه اسیر بودند و یک مدتی آنجا بودند تا بعد دستور برسد و آنها را طرف شام ببرند یکی از آن روایاتی که نقل شده این است که یک شب اینها در بازداشتگاه بودند یک سنگی توی محیط پرتاب شد که یک کاغذ دور آن پیچیده شده است که این کاغذ حاوی پیام است برمیدارند میخوانند میبینند یکی از شیعیان انقلابی است که داخل حکومت نفوذ دارد او به آنها خبر میدهد که اینها که شما را اینجا نگه داشتند یک نیروهایی فرستادند که اینها خیلی سریعالسیر رفتند از یزید و شام دستور بگیرند که با شما چه بکنند؟ یک احتمال این است که شما را اسیر بگیرند ببرند و یک احتمال این است که یزید بگوید شما را اینجا سر بهنیست کنند! بنابراین آماده باشید که این خطر هست که همه شما را یکی دو شب دیگر اینجا بکشند و قتل عام کنند. ما در جریان هستیم و خبر میدهیم ما تا فردا شب قبل از این که اینها بخواهند تصمیم بگیرند خبردار میشویم. اگر فرداشب در یک ساعت بیوقت صدای تکبیر شنیدید بدانید که میخواهند همه شما را اعدام کنند. اگر صدای تکبیری نشنیدید میخواهند شما را شام ببرند. که خب صدای تکبیر نمیآید و اینها را به عنوان اسیر میبرند. خود این که یک شخصی چهارچشمی سگها و گرگهای حکومت مراقب هستند اینها باز ارتباطشان را حفظ کردهاند. یا حتی کسانی که در کوفه علیه ابنزیاد شروع میکند به نفع اسرا و شهدای کربلا سخنرانی میکند همانجا میزنند او را میکشند! با این که باور نمیکردند این هم با آنهاست! شبیه این اتفاق در شام در کاخ یزید افتاده است. در کوفه جناب عبداللهبنعفیف که کور و نابیناست وقتی که میشنود به امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) توهین میکنند با همان چشم نابینا، حالا همه ترسیدند و خفه شدند ولی این بلند میشود به ابنزیاد و یزید توهین میکند و محکم انقلابی صحبت میکند که همانجا او را میزنند تیرباران میکنند. در شام هم که اسرا آنطور برخورد کردند که حتی کسانی داخل حکومت یزید در کاخ فرماندهی یزید شروع میکنند علیه یزید به نفع اینها سخنرانی کردند که خود یزید هم باور نمیکرد و میگفت بعد از پیامبر که گفتند عین این تعبیر را بعد از کربلا هم داریم که «ارتد الناس» بعد الحسین. مردم بعد از حسین مرتد شدند الا چند نفر. این ارتداد، ارتداد از دین نیست. حواستان باشد این معنیاش این نیست که همه مردم بعد از پیامبر گفتند خدا، پیامبر، قرآن، همهاش دروغ است الا چند نفر! نه، این ارتدالناس یعنی مردم بُریدند! راهشان را عوض کردند از ما برگشتند هم پس از پیامبر و هم پس از کربلا. بعد امیرالمؤمنین(ع) بعد از پیامبر(ص) دوباره این پرچم را بالا برد و یک اسلام موازی حکومت، اسلام ناب را کادرسازی و تربیت کرد، نگه داشت بعد از کربلا هم امام سجاد(ع) این کار علیوار را علیبنالحسین کرد. علیبنالحسین بعد از حسینبنعلی. پروژه حسینبنعلی را تکمیل کرد. طبری در «تاریخ طبری» میگوید بعد از کربلا انقلابیون و علویها اصلاً آرام نشدندو هنوز به آن خفقان کامل تن ندادند. باز این روایت در این متن نقل میشود – تعبیرش این است – که «لم یزل القوم فی جمع آلة الحرب و الاستعداد والقتال» دائماً اینها مخفی و نیمه مخفی مشغول جمعآوری سلاح بودند و داشتند نیروهایشان را برای جنگ با حکومت سازماندهی میکردند که برای کربلا نشد ولی این دفعه میشود ما حکومت را سرنگون میکنیم یعنی بعد از کربلا عطش و امید به پیروزی همچنان ادامه داشت به علاوه موج غیرت انتقام خون حسین و این قضایا هست خونخواهی امام حسین هست یا یزید هست. تا زمانی که یزید هست قیام پشت قیام ادامه دارد و شما حواستان باشد که تقریباً کربلا یکی دو سال بعد از کربلا، باند سفیانی یعنی بچههای ابوسفیان یعنی معاویه و یزید، حکومت تمام میشود. بعد از یزید، معاوین بنیزید پسرش است که دو سه ماه بیشتر حکومت دستش نیست و خودش اعلام میکند که من اصلاً این حکومت را نمیخواهم استعفا میدهم. شاید این اولین نفری بود که استعفا میدهد. که حالا تعبیرات مختلفی وجود دارد بعضیها میگفتند جنگ قدرت است باند مروانیها شاخه دوم بنیامیه فشار میآوردند و این مثل باباش یزید، یا بخصوص مثل پدربزرگش معاویه نبود که بتواند در برابر آن فشارها تاب بیاورد از فشارهای داخلی و خطر کودتا و درگیریهای داخلی ترسید کشید کنار، بعضیها هم میگویند نه یک مقدارکی انسانیتکی شاید در او بوده! که تعبیر این مختلف است و چندجور در منابع اهل سنّت بحث شده است. خب او هم که میرود این یزید که خب یکی دو سال بعد میمیرد، پسرش هم که نیامده میرود شاخه معاویه بنیامیه سقوط کرد یعنی در واقع امام حسین حکومت را سرنگون کرد حکومت سفیانی با قیام کربلا سرنگون شد بعد از او مروان است که سر کار میآید که او هم یکی دو سال بیشتر سر کار نیست. شاخه دوم مروانیها که اولاد ابوسفیان و معاویه نیستند حتی رقیب اینها بودند ولی در همان خط، آنها سر کار میآیند وعبدالملک پسر مروان اولین حکومتی است که دوباره مثل زمان معاویه میتواند یک قدرت مسلطی ایجاد کند و او هم مثل معاویه بیش از 20 سال حکومت میکند و خیلی جلّاد بوده، و امام سجاد(ع) با یک چنین حیوانی روبرو است، البته خیلی مقتدر است حکومت را یکپارچه میکند و جنگهای باقیمانده رومیها و جای دیگر را دارد ولی دیگر دنبال امپراطوری و شاهنشاهی عرب است که دیگر به اسلام کاری ندارد ولی ابزار آن اسلام است. حتی شما ببینید در این زمان امام سجاد(ع) برای مرزداران دعا دارند یعنی تفکیک میکنند بین رزمندههایی که برای اسلام دارند در سطح جهان با کفار و مستکبرین و بقایای رومیها میجنگند و حکومتی که اصلاً دینی نیست این چطور حکومت دینیای است که حسین را میکشد؟ امام سجاد(ع) تفکیک میکند که اینها فاسدند همان آنها دارند با اخلاص میجنگند. اینها دارند نان خون آنها را میخورند ولی آنها برای خداست. لذا امام سجاد(ع) همین سربازانی که ارتش حکومت فاسد است ولی دارد با استکبار و کفّار میجنگد آنها برای خدا میجنگند این برای قدرت خودش دارد میجنگد. امام سجاد(ع) با اینها مبارزه میکند و آنها را دارد دعا میکند یکی از 53 دعای صحیفه سجادیه، دعای مرزداران است یعنی دعای مجاهدان و رزمندگان. رزمندگان کدام حکومت؟ همان حکومتی که امام حسین را کشته است. ولی آن رزمندههایی که دارند با کفار و استکبار میجگند که این خیلی مهم است. ولی آن تشکیلاتی که بعد از کربلا باقی مانده آن نهضتهایی که همه دیدید و شنیدید که قضیه توابین پیش میآید، قضیه حرّه پیش میآید. واقعه حرّه خیلی مهم است و تأثیر گذاشت. هر کدام از این قیامها که بوجود میآمد یک ضربه به حکومت میزد ولی از این طرف هم به نابودی نزدیکتر میشد چون هر عملیاتی که میکردند چند هزار از بهترین نیروها شهید میشدند و امام سجاد(ع) کاملاً میدانستند که این حرکتها به نتیجه نمیرسد. اینها با اخلاص میروند ولی به هیچ نمیرسد به لحاظ نظامی این حکومت را الآن نمیتوان شکست داد باید از چارهها و تاکتیکهای دیگری استفاده کرد. این سال 63 هجری است یکی دو سال بعد از کربلاست ریشهاش این بود که، ریشه این قیام هم شیعیان مدینه بودند با این که امام سجاد(ع)فاصلهشان را حفظ کرده بودند بعد از قضایای کربلا یزید یک استاندار جوانی را در مدینه گذاشت و گفت آنجا مرکز اسلام است تو برو یک مقداری مؤدب و خوب و مهربان و روشنفکری و آشتی ملی و از این حرفها بگو، برو در مدینه یک مقداری با شیعیان خوشرفتاری کن و در عین حال هم تخلیهشان کن که مدام نخواهند قضایای کربلا را ادامه بدهند این قضیه تمام نشده اینها ادامه میدهند چون خود یزید را هم دیدید که آخرش خودش را کنار کشید گفت من که نگفتم بکشند من گفتم بروید کلاه بیاورید رفتند سر آوردند! به دروغ این حرفها را زد. خودش ترسید. همان که اول چوب به دندان زد آخرش مجبور شد روضه امام حسین بگیرد. این را به مدینه فرستاد که برو آنجا با اینها مهربان باش دعوتشان کن جذبشان کن. پول بده برو به خانه بزرگانشان و اینها را دعوت کن که این کینه کربلا از دل اینها بیرون بیاید حالا این را یا خودش به این نتیجه رسیده بود یا دستگاه حکومت گفته بود که برای این که شیعیان مدینه دوباره قیام نکنند یک عده از بزرگان ایشان را دعوت کرد و گفت که یزید شما را دعوت کرده برای این که تسلای خاطری به شما بدهند و از دل شما دربیاورند، آشتی بشود، مهربانی بشود، جربانی بشود. شما تشریف بیاورید مدینه، مهمان ویژه حکومت هستید از نزدیک بیایید ببینید که اینها میگویند آنها دین ندارند بیایید ببینید که آنجا مرکز اسلام است ما داریم برای اسلام کار میکنیم. حالا این قضیه گذشت! یک قضیهای بود تمام شد! افراط شد! اشتباه کردند خودِ اینها هم اشتباه کردند دو طرف اشتباه کردند! یک عده از بزرگان اینها را برداشت گفت بیاورید با یک کاروان ویژه برویم آنجا با خلیفه ملاقات کنید خودتان خلیفه را از نزدیک ببینید و این جالب است که دقیقاً نتیجه عکس داد. اینها رفتند و بعضی از اینها هم از یاران و نزدیکان امام سجاد(ع) بودند و افراد صالحی بودند. اینها که رفتند شام و برگشتند و چند روزی مهمان ویژه یزید بودند، یزید را که دیدند و اوضاع را که از نزدیک دیدند و یزید هم به هر کدامشان یک پول کلان داد کیسه کیسه به هر کدام از این رهبران شیعیان مدینه پول و طلا داد که قضیه را تمام کنید از دو طرف افراط شد و تمام شد! پولی داد مثلاً 50 هزار سکه، 100 هزار سکه به هر کسی داد. اینها به مدینه برگشتند ولی وقتی به مدینه آمدند گفتند خوب شما ما رفتیم دیدیم اینها خیلی کثیف هستند ما شنیده بودیم که اینها دین ندارند و کثیفاند، ولی ما خودمان این چند روزه که آنجا بودیم دیدیم که مشروبات میخورند، رقاصه میآورند، اهل فحشا هستند فاحشه میآورند حتی اینها جلوی ما هم ملاحظه نمیکردند سبک زندگیشان کلاً غربی و رومی است اصلاً اینها دین ندارند خود یزید هم اهل نماز نیست دروغ میگوید. قضیه عکس شد. اینها که آمدند راه افتادند توی مدینه علیه یزید سخنرانی کردند که ما رفتیم از نزدیک دیدیم آنچه که حسینبنعلی گفته بود وقتی از مدینه به کربلا رفته بود ما با چشم دیدیم اینها غیر از این که فساد سیاسی و اعتقادی دارند فساد اخلاقی علنی دارند اصلاً دین ندارند و آنجا برای محرز شد که اینها شراب میخورند سگبازند و اصلاً زندگیشان با سگ است. توی هر اتاقشان یکی دو تا سگ است، مشروب میخورند و انواع فسق و فجور و بزن و برقص دارند. ما اینجا به عنوان بزرگان شیعه اعلام میکنیم یزید را از خلافت خلع میکنیم و دیگر ما با این حکومت نیستیم اعلام قیام میکنیم مدینه دیگر از شما اطاعت نمیکند. خب انسانهای بزرگ و شریفی هم بودند یکی از آنها عبدالله پسر حنظله است. حنظله شهید، غسیلالملائکه از اصحاب رسولالله است که قضیه او هم خیلی جالب است. حنظله جوانی است پدرش ضد انقلاب است و سرمایهدار است و با رومیها ارتباط دارد و علیه پیامبر توطئه میکند این پسر انقلابی و حزباللهی است یا یک دختر خانمی آشنا میشوند و ازدواج میکند که وضعیت دختر هم همینطور است یعنی پدر دختر هم میلیاردر و ضد انقلاب و ضد اسلام است این دختر خانم انقلابی و حزباللهی است. پدرها ضد انقلاباند اما دختر و پسر با پیامبرند. این دوتا با هم ازدواج میکنند و جالب است ازدواجشان همان شبی است که جنگ شروع شده است. رزمندهها دارند میروند دشمن آمده به سمت مدینه حمله کرده، رزمندهها به احد رفتند که با آنها بجنگند. حنظله شب اول عروسیاش است ایشان هم بلند میشود که با خانمش که یکی دو ساعت است عقد کردند خداحافظی میکند به پیامبر خبر میرسد پیامبر میفرماید حالا عجله نیست شب اول ازدواج و زفاف است شما نمیخواهد که بیایید شما صبح بیا. چون میدانستند که شهید میشود. ایشان شب میماند و صبح خبر میرسد جنگ شروع شد همانطور غسل نکرده درحال جنابت ایشان به جبهه میرسد و خودش را به جنگ میرساند از خانمش خداحافظی میکند و به جبهه میآید و همانجا هم شهید میشود که پیامبر(ص) فرمودند حنظله غسیلالملائکه است آن عالم او را فرشتهها او را غسل میدهند غسل واجب داشت فرشتهها او را غسل میدهند همان شب بچهای منعقد شده که او همین عبدالله است. این بچه، محصول شب اول و شب آخر ازدواج اوست. این عبدالله بن حنظله که فرزند این شهید است حالا از آن قضیه 30- 40 سال گذشته، و ایشان از رهبران شیعیان مدینه است که او در قیام مدینه خیلی نقش داشت مرید صددرصد امام سجاد(ع) هم هست. از جمله این فرماندهان قیام میکنند و مدینه را از دست حکومت آزاد میکنند مأمورین حکومت را بیرون میریزند اطراف مدینه را آزاد میکنند که میخواهند یک حکومت اسلامی و علوی در مدینه تشکیل بدهد ولی چون امام سجاد(ع) میدانند قضیه چه میشود قاطی اینها نمیشود با این که اکثر آنها به امام سجاد(ع) ارادت دارند اما امام سجاد با آنها قاطی نمیشوند چون میدانند اگر بشوند تمام میشود یعنی اهل بیت و شیعه و اسلام همه چیز تمام میشود. خب همین اتفاق افتاد. یزید یکی از سرداران خونریز جلادش را فرستاد که اسم او مُسلم است ولی از بس آدم میکشت میگفتند برو کلاه بیاور سر میآورد اسم او را مُسرف گذاشته بودند. مسلمبنعقبه را میگفتند مسرفبنعقبه! مثلاً میگفتند برو 5 نفر را بگیر میرفت ده نفر را میکشت! خط قرمز ندارد یک جنایتکار اینطوری است. یزید این را فرستاد گفت برو مدینه را صاف کن میخواهم یک جوری بشود که تا ده – بیست سال آینده کسی جرأت نکند نُطُق بکشد! و این آمد در مدینه جنایاتی کرد اول شهر را محاصره کرد که مقاومت بشکند و وقتی نیروهایش وارد شهر شدند خب آنجا هم نیروهای مردمی بودند و نمیتوانستند خیلی در برابر ارتش حکومت مقاومت کنند، اینقدر جنایت کرد که این در تاریخ اسلام یک ضربالمثلی شد، جنایاتی که اینها در مدینه کردند که این جریان حره است که نقل شده به زنان مسلمان به عنوان این که کافر هستند تجاوز میکردند که طبری در تاریخ طبری میگوید بیش از هزار فرزند زنازاده در اثر این تجاوزها در مدینه به دنیا آمد یعنی خانهها را غارت میکردند ناموس را غارت میکردند اینقدر خون ریختند که نقل شده تا حرم پیامبر(ص)- البته آن موقع که حرمی نبود – تا نزدیک مقبره شریف پیامبر(ص) خون ریخته بود که بعد ابنتیمیه میخواهد توجیه کند میگوید نه، هی میگویند خونها روی قبر پیامبر ریخته، تا قبر نبود تا دمِ طاقچه بود یعنی ده – بیست متر آن طرفتر بود. اینطوری میآید توجیه میکند. این جنایات صورت میگیرد عبداللهبنحنظله و دیگرانی شهید میشوند یک بخشی از نیروهای باقیمانده اهل بیت کشته میشوند، بقیه فرار میکنند دیگر کسی آنها را نمیبیند این خبر پخش میشود که حکومت این قدر وحشی است بعد قضیه قیام مختار در کوفه است که آن هم به دست زبیریها کشته میشود بعد خود زبیریها کشته میشوند حالا حکومت افتاده به دست عبدالملکبنمروان که دوباره این شاخه روی کار میآید و این آدم وحشی حدود 22 سال حکومت میکند. مروان کمتر از دو سال، معاویه پسر یزید حدود 3 ماه، خود یزید هم که به این شکل میرود.
راجع به این عبدالملک مروان که در رأس حاکمیتی است که امام سجاد(ع) بیشتر عمر سیاسیشان را با این آدم طرف هستند نقل شده که بین خلفای بنیامیه یکی از پیچیدهترین آنها بوده است. فوقالعاده تشکیلاتی بوده، قدرت مدیریتش بالا بوده، زرنگ، «کان عبدالملک اشدهم شکیمه و انزاهم عزیمتاً» از همهشان در تصمیمگیری قاطعتر بود، شل و ول نبود کاملاً محکم عمل میکرد و در مبارزات چه نظامی و چه سیاسی، معمولاً پروژهاش موفق بود هرکس را در داخل میخواست از سر راه بردارد یا در مذاکرات خارجی معمولاً موفق از آب درمیآمد و کل جهان اسلام دوباره دست یک نفر افتاد و مثل زمان معاویه شد یک حکومت مسلط و به شدت ارعاب بود. خب حالا رقبا و خطرهای احتمالی باید یکی یکی از سر راه برداشته شدند. شیعه در عراق و کوفه چنان سرکوب شد که دیگر کسی اسم آن را نمیآورد. بعد امام سجاد(ع) هم به مدینه رفتند عراق را ترک کردند، از مدینه آمده بودند و دوباره به مدینه برگشتند و حواستان باشد اینجا (کوفه) جایی است که 20 سال قبل، مرکز حکومت علیبنابیطالب بوده است. توابین بین 64 و 65 قیام کردند و شهید شدند باز باعث شد کوفه و عراق به شدت ترسید گفت ما هرچه زور بزنیم نه توابین میشویم نه مختار میشویم اینها را اینطوری کشتند حالا تاریخ دقیق اینها خیلی مهم است که انسان بداند فاصله این اتفاقها چقدر بوده، و کدامهایش همزمان بوده است. قضیه توابین را هم میدانید که اینها از بیرون کوفه و جاهای مختلف به کوفه آمدند پنج نفر بزرگان شیعه کوفه که 4 – 5 نفر هستند که در سوابق اینها، هر کدامشان مسئلهدار بودند! مثلاً جناب سلیمانبنصرد خزاعی که رهبر توابین است و بسیار مخلصانه میجنگد و شهید میشود خب ایشان دوتا نقطه ضعف در سابقهاش دارد با این که شیعه امام حسن و امام حسین است و در مسیر است و انسان شریفی است. یکی زمان امام حسن(ع) سر قرارداد 598 امام حسن و معاویه ایشان مسئلهدار میشود به حدی که حتی به امام حسن(ع) توهین میکند که بجنگیم تا کشته شویم چرا قرارداد را امضاء کردید. خطای دومش این است که در کربلا آنجایی که باید بیاید بجنگد نیامد! تآخیر و تردید داشت ولی چون آدم با اخلاصی بود و هدف او دین بود آنجایی که باید نمیجنگیدیم گفتی باید بجنگیم و اینجا که باید میجنگیدی نیامدی بجنگی. رهبر این جریان این نقطه ضعفها را دارد ولی در عین حال، میآید و آنطور مردانه میجنگد و شهید میشود و جالب است وقتی اینها در کوفه مرکز اصلیشان بود در آن فیلم مختار هم دیدید که همه اینها رفتند در فرات غسل شهادت و غسل توبه کردند و نقل شده مراسم شبیه آن مراسم در تاریخ کوفه نبوده؛ یعنی چند هزار نفر چند شبانه روز یکسره گریه توبه میکردند! غسل و گریه و نماز و استغفار که چرا ما بودیم و حسین رفت! و بعد به حکومت داخل کوفه که دست زبیریها بود حمله نکردند بلکه مستقیم به سمت مرکز استبداد و استکبار رفتند و گفتند ما مستقیم به سمت شام و دمشق و پایتخت میرویم و آنجا یزید را و حکومت را سرنگون میکنیم. اوایلش هم پیروز شدند و اگر دوتا عملیات دیگر را هم پیروز میشدند ممکن بود به دمشق برسند ولی خب تعداد ما چقدر است آنها چقدر هستند! معمولاً محاسبهها غلط بود یعنی بیشتر احساسات در تمام اینها بود که ما باید شهید بشویم ما باید انتقام خون حسین را بگیریم. محاسبه کنند که مثلاً توانمان چقدر است؟ چه کار میتوانیم بکنیم؟ چقدر نیرو را برای یک کار دیگری ذخیره کنیم یا نکنیم؟ این مسائل خیلی در نظر گرفته نشد و رفتند و آنجا به شهادت رسیدند یا ابراهیم پسر مالک اشتر، خب وقتی این شهید شد، مختار شهید شد، سلیمان شهید شد و... مرکز اصلی شیعه در عراق کوفه بود و در حجاز مدینه بود که به کلی اینها... امام سجاد(ع) در یک چنین وضعیتی رهبری را به عهده گرفتند. نامساعدترین زمینه، بدترین و سختترین شرایط، بمباران رسانهای، شستشوی مغزی همینطور ادامه دارد.
اگر بعضیها بردارند راجع به هر کدام از ائمه بخصوص امام سجاد(ع) جدا جدا بعضی روایات را بخوانند ممکن است در کار امام سجاد(ع) تناقض ببینند. یک جا قهرمانانه و شهادت طلبانه محکم رودررو ایستادن و یک جا نرمش قهرمانانه و کرنش، و این که نه آقا کجا، تقیه سیاسی در اوج! ما که اصلاً با هم قوم و خویش هستیم. کی؟ من؟ کجا؟ میگفتند دارید یک کارهایی پشت پرده میکنید ما داریم رصد میکنیم خیلی زرنگی مخفی میکنی اما ما یک سر نخهایی داریم که به یک جاهایی وصل هستی، امام(ع) میفرمودند من کجا؟ من یکسره مشغول عبادت و استغفار هستم خدا انشاءالله ما را ببخشد! من کجا این کارها را میکنم؟ بالاخره ما و شما پسرعموییم! و... این حالت را اگر کسی نفهمد گزینش میکند و تناقض میکند اگر کسی بفهمد که در چه شرایط سختی امام سجاد(ع) دارد چه پروژهای را رهبری میکند... یک روششناسی اینجا هست و ایشان به کار برده که میگوید اگر حوادث جزئی را در بستر یک جهتگیری کلی تعریف نکنیم آن وقت این حوادث جزئی یا بیمعنی میشود اصلاً بعضیهایش معقول نیست یا بدمعنا میشود مضرّ است از توی آنها ممکن است سازش و خیانت فهمیده شود که این همه شیعه دارند قیام میکنند چرا شما قاطی نمیشوی؟ خب قضیه مدینه، قضیه توابین و مختار، شما که هستید به صحنه بیایید. نه نباید ایشان به صحنه بیاید چون ایشان دارد بعد از ماجراها را میبیند. اینهایی که میگویند چرا شما قیام مسلحانه نکردید تا نوک دماغشان را میبینند امام سجاد(ع) دارد تا ته را میبیند میداند دارد پروژهای را شروع میکند که این پروژه بعد از دو سه سال این شاخه حکومت را سرنگون میکند! و بعد قیام فراگیر میشود و شیعه و عدالتخواهان و انقلابیون دوباره تکثیر میشوند. بعضیها دنبال حدیث میگردند برای توجیه مفتخوریشان! بعضیها هم نه، واقعاً آدمهای خوب و متدیّنی هستند ولی برداشت غلط دارند برای این که راجع به کل اهل بیت(ع) دوتا روایت را دیده به آنها چسبیده! ده تا روایت دیگر را از آنها نمیبیند یا اینها را ترجیح میدهد و آنها را کنار میگذارد. یک ساخت کلی از قضیه ندارد اگر آن پروژه را فهمیدی آن وقت الآن میفهمی که چرا الآن ترمز زد؟ چرا الآن گاز را گرفت؟ اینجا چرا یک کمی دنده عقب آمد؟ چرا یک مقدار از جاده را توی خاکی رفت دوباره برگشت! اگر کسی بفهمد که ما میخواهیم آنجا برویم و ده تا مانع هم سر راه است همه اینها معنیدار میشود اگر کسی نفهمد میگوید آقا بالاخره ما نفهمیدیم شما چطور رانندهای هستی یک وقت روی 150 میروی، یک وقت روی 20 میروی، یک جا دنده عقب میروی، یک جا میروی توی خاکی! نمیفهمیم بالاخره چیه! ما یک عده را داریم که در شیعه به اصطلاح آدمهای متدینی هستند ولی جزئی جزئی رفتار اهل بیت و رفتار امام سجاد(ع) را میبینند ولی چون اصل هدف را نفهمیدند که پیام و هدف ایشان هم، همان هدف امیرالمؤمنین و هدف امام حسین است و همان هدفی است که بعد در سطح جهان به دست حضرت حجّت تحقق خواهد یافت. همه یک هدف است حاکمیت اسلام است گسترش توحید و عدالت است منتهی در هر موقعیت، با توجه به آن موقعیت، و الا نمیفهمیم. 4 – 5تا پروژه خاص را ایشان (امام سجاد(ع)) در زمان عبدالملک تعریف میکند. یکی پروژه امام سجاد(ع) در برابر حاکمیت و رژیم و شخص عبدالملک مروان است. میدانید که این عبدالملک بعضی از جنگهایی که با رومیها و غربیها میکرد پیروزیهای مهمی به دست آورد که با این آدم چطوری باید معامله کرد؟ بعضیها گفتند این قویترین خلیفه بنیامیه بعد از معاویه بوده است که خیلی ضریب هوشی بالایی داشته است. امام سجاد(ع) چطوری این را مدیریت میکنند؟ با گاز و ترمز بازی میکنند! یک جا تند جلوی او میایستند یک جا هم تقیه و ترمز، و او را مدیریت میکند ببینید یک وقت یک کسی که مسلط است تحت سلطهاش را مدیریت میکند خب این عادی است. یک وقت کسی که اصلاً قدرت ندارد و تحت سلطه است دارد آن سلطان را مدیریت میکند یعنی با دست خالی دارد کسی را مدیریت میکند که قدرت و ثروت و رسانه دست اوست. مثل این که یک غول دیوانه بیشاخ و دم را مدیریت کردن! گاهی با تشر، که ساکت باش که ما کی هستیم، حواست باشد. یک جا هم با لبخند که نه آقا من کجا؟ ما داریم زندگیمان را میکنیم؟ شما خوبید؟ خانواده خوبن!؟ چه کار میتوانیم برای شما بکنیم؟ او هم میگوید ما چه کار میتوانیم برای شما بکنیم؟ یک عده فقرا و محرومین هستند کمکشان کنید خدا انشاءالله خیرتان بدهد! یعنی دقیقاً امام سجاد(ع) دارد او را بازی میدهد. مثلاً یک بار حکومت امام سجاد(ع) را احضار میکند که بزند – به نظرم آن دفعه عرض کردم – که یک کسی را جلوی امام سجاد(ع) میزنند که خلیفه از او میپرسد جانت دست من است یا دست خدا؟ دست کیست؟ زندگیات دست من است یا نیست؟ میگوید دست خداست. میگوید خب او را بکشید. او را میکشند، بعد همین سؤال را از امام سجاد(ع) میپرسند که زندگی شما دست کیست؟ دست من است یا نیست؟ امام سجاد(ع) میگوید بله دست شماست! خب حالا این را بعضیها میگویند که عجب! چطور آن آدم تا کشته شدن سر حرفش ایستاده ولی امام سجاد ما میگوید نه جان من دست شماست! حالا فرض کنیم این روایت درست است چون بعضیها چند تا روایت اینطوری هست را قبول ندارند از جمله خود ایشان میگوید من اصلاً این روایات را قبول ندارم چون خلاف سیره امام سجاد(ع) است ولی ما فرض را بر این میگذاریم که این دو – سهتا روایت درست باشد که ایشان میگوید درست نیست ما میگوییم درست هم که باشد موجه است. بعضیها تفسیر کردند او آنجا در حضور جمع میخواسته قضیه جبر و اختیار، جبریگری را تعریف کند و بگوید که من او را کشتم، مگر نمیگویید خدا خواسته، پس خدا کشته، خدا به دست من کشته، پس من این کار را خدایی کردم! پس هرکس را ما بکشیم کار خداست! همان حرفی که یزید در کربلا گفت که حضرت زینب(س) گفت نه، خدا ما را نکشت تو کشتی. یعنی میخواهد بحث جبر و اختیار را تحریف کند. امام سجاد(ع) این مسئله را به لحاظ عقیدتی و کلامی جواب میدهند که هیچ اتفاقی در عالم بدون اراده تکوینی خداوند نمیافتد اما معنیاش این نیست که خدا الآن من را میکشد، بلکه تو قاتلی! خدا قاتل نیست. این بحث تشریع و تکوین است. خدا امکان جنایت را به تو داده ولی اجازه جنایت به تو نداده، تو نمیتوانی جنایت کنی و بعد بگویی چون خداوند امکان آن را به من داده، پس اجازهاش را هم داده پس قاتل خداست! توجیه مذهبی همه جنایتها. این یک.
و دوم این که فرض کنیم این روایت راست باشد امام سجاد(ع) با یک خر مست روبروست! خب با این باید چطوری رفتار کرد؟ مثلاً شما الآن دارید میروید خانهتان، توی کوچه و پس کوچه یک مست دیوانهای چاقویش را درمیآورد به طرف شما، میگوید که بکشمت یا نه؟ من میتوانم تو را بکشم یا نه؟ اینجا عقل و شرع به شما چه میگوید؟ باید بایستی جلوی او بگویی نه تو نمیتوانی بکشی؟ عمر من دست خداست! نه آقا، به این مرتیکه دیوانه باید بگویی بله آقا تو میتوانی ما را بکشی، خواهش میکنم ما را نکش و اجازه بده ما رد شویم! نه آقا شما خیلی قوی هستی. شما آخر قدرتی! شما هرکسی را بخواهی میتوانی بکشی ما را هم میتوانی بکشی! خودِ این، یعنی ما با یک الاغ طرف هستیم. ضمن این که دوباره عرض میکنم این دو – سهتا روایتی که این طوری نقل شده در برابر خلیفه است سند آن قوی نیست و این خلاف مسیر ایشان است. و یک پروژهای را ایشان با این بخش وحشی جنایتکار حکومت، که در دنیا در غرب و شرق از عبدالملک مروان حساب میبردند همه جای جهان او را میشناختند. یک پروژه امام سجاد(ع) است در برابر عمربنعبدالعزیز که انسانترین حاکم بنیامیه است. حالا درباره شخصیت ایشان هم تحلیلهای مختلفی کردند ولی بالاخره عمربنعبدالعزیز است که این سیاست تبلیغاتی رسانهای لعن علی را ممنوع میکند و حذف میکند و میگوید دیگر هیچ کس حق ندارد سر منبرها به علیبنابیطالب اهانت کند و علی جزو خلفای راشدین است چون بنیامیه – برای منافع خودشان - میگفتند خلفای راشدین فقط ابوبکر و عمر و عثمان هستند علی اصلاً نیست. علی و حسن غاصب مقام بودند و اینها اصلاً خلیفه نبودند. عمربنعبدالعزیز گفت نه، جزو خلفای راشدین علیبنابیطالب هم هست کسی حق ندارد توهین کند به جای لعن علی... گفتند آقا حالا همه جا عادت کردند در همه منابر رسمی عادت شده نمیشود آن را حذف کرد! یک نسل اینطوری بار آمده، از بچگی تا بزرگی که حمد الهی، درود بر رسول خدا، مرگ بر علی، لعنت علی! ایشان گفت بار آمده باشد این اشتباه و خطاست این را باید حذف کنید. به جای آن بگویید «إنّ الله یأمر بالعدل و الاحسان» خداوند طرفدار عدالت و نیکی است. یعنی این حق علی را پایمال نکنید و این رابطه کینه و دشمنی را کنار بگذارید. خب عمربنعبدالعزیز یک لکة نسبتاً سفیدی است در اقیانوس لجن و سیاهی بنیامیه. ایشان هم مدت زیادی حکومت نکرد و در رقابتهای داخلی و یک شبه کودتایی او را از سر راه برداشتند، حتی مرگ او را صحنهسازی کردند. به هر صورت بین بنیامیه آدم مثبتی است گرچه او هم حق حکومت ندارد، او هم غاصب است ولی مثل آنها وحشی و حیوان نبود. یک پروژهای امام سجاد(ع) در برابر او دارند. اینها مقاطع مهم سیاسی امام سجاد(ع) برای بازسازی حکومت اسلامی و مبارزه با حکومت جور است. یک پروژه دارند در برابر اصحاب و یارانی که ترسیدند، در رفتند، پراکنده شدند، ارتباطاتشان قطع شده یا مسئلهدار شدند.
هشتگهای موضوعی